آندیا آندیا ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

کودکیهای من

سفرنامه شیراز

آندیا شیرازی:(بازار وکیل، سرای مشیر)       آندیا و مامان در حضور خشایار شاه:   آنی و مامی در کنار سعدی:   آنی در حال بالا رفتن از پله های خانه زینت الملوک:   آندیا در نارنجستان:     آندیا و دانیال در باغ ارم: ...
6 تير 1393

سفرنامه اصفهان و شیراز

22 فروردین من و مامان و بابا و مامان جون و آتا رفتیم مسافرت؛ اصفهان و شیراز. خیلی بهمون خوش گذشت؛ فقط من مثل همیشه حوصله نداشتم برا بابام فیگور بگیرم که ازم عکس بگیره اصلا دوست ندارم یه لحظه یه جا بند شم. مامانم می گه من یکم شیطون بلام  ، بعدم می گه بچه اینجوری خیلی بهتر از بچه ساکت و آرومه.( اینو نگه چی بگه )   آندیا و عالی قاپو   آبیاری مسجد امام   خواب در نقش جهان   آب تنی در چهل ستون         آندیا(شاهزاده آندیا) عاشق کالسکه سواری   چشمکهای معروف آندیا   هشت بهشت    ...
6 تير 1393

آندیا، بابا و قاصدکها

من قاصدکهارو خیلی دوست دارم، تازه خودم بلدم فوتشون کنم تا پرواز کنن، راستی می شه منم مثل پرین باهاشون پرواز کنم؟؟؟                                       اصفهان، تپه آتشکده ...
14 خرداد 1393

13 بدر

عکسهای 13 بدر آندیا خانم (با دو ماه تاخیر)   چقدر زود شب شد ما که تازه اومده بودیم!!!!!!!!!!!!   چه کیویهای خوشمزه ای:   امروز خیلی شکمو شدما هر چی دم دستم رسیده خوردمممممممم:   ریز می بینمت افشار جوننننننننننننن:   اینا هم هنرنمایی بابایی جونم، بابایی خیلی دوست دارم:          من و مامان و بابا: ...
11 خرداد 1393

یه روز تو لاله پارک

  یه روز که من تازه یاد گرفته بودم راه برم رفتیم بیرون، اولش تو کالسکه بودم بعد اینقدر وول خوردم و خودم اینور اونور کردم که مامانی و بابایی مجبور شدن منو بیارن پایین: چه کیفی داره خودم هر جایی که دلم بخواد برم.(تو همه مغازه ها رفتم )     بعد یهو مامان و بابام تصمیم گرفتن منو پیشی کنن؛ چقدر هم خوشحال بودن واقعا اینقدر خوشحالی و ذوق برای چیه؟   منم که به خاطر اینکه خودم راه می رفتم خوشحال بودم  و کلی ذوق کرده بودم   همینطور که داشتم قدم می زدم یهو یه جایی رو دیدم که یه عالمه نور رنگی رنگی و کلی سر و صدا داشت، واو چه جاهایی وجود داره که من خبر ندارم: اونجا سوار قطار شدم &nbs...
17 فروردين 1393