آندیا آندیا ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

کودکیهای من

سفرنامه اصفهان و شیراز

22 فروردین من و مامان و بابا و مامان جون و آتا رفتیم مسافرت؛ اصفهان و شیراز. خیلی بهمون خوش گذشت؛ فقط من مثل همیشه حوصله نداشتم برا بابام فیگور بگیرم که ازم عکس بگیره اصلا دوست ندارم یه لحظه یه جا بند شم. مامانم می گه من یکم شیطون بلام  ، بعدم می گه بچه اینجوری خیلی بهتر از بچه ساکت و آرومه.( اینو نگه چی بگه )   آندیا و عالی قاپو   آبیاری مسجد امام   خواب در نقش جهان   آب تنی در چهل ستون         آندیا(شاهزاده آندیا) عاشق کالسکه سواری   چشمکهای معروف آندیا   هشت بهشت    ...
6 تير 1393

آندیا، بابا و قاصدکها

من قاصدکهارو خیلی دوست دارم، تازه خودم بلدم فوتشون کنم تا پرواز کنن، راستی می شه منم مثل پرین باهاشون پرواز کنم؟؟؟                                       اصفهان، تپه آتشکده ...
14 خرداد 1393

13 بدر

عکسهای 13 بدر آندیا خانم (با دو ماه تاخیر)   چقدر زود شب شد ما که تازه اومده بودیم!!!!!!!!!!!!   چه کیویهای خوشمزه ای:   امروز خیلی شکمو شدما هر چی دم دستم رسیده خوردمممممممم:   ریز می بینمت افشار جوننننننننننننن:   اینا هم هنرنمایی بابایی جونم، بابایی خیلی دوست دارم:          من و مامان و بابا: ...
11 خرداد 1393

یه روز تو لاله پارک

  یه روز که من تازه یاد گرفته بودم راه برم رفتیم بیرون، اولش تو کالسکه بودم بعد اینقدر وول خوردم و خودم اینور اونور کردم که مامانی و بابایی مجبور شدن منو بیارن پایین: چه کیفی داره خودم هر جایی که دلم بخواد برم.(تو همه مغازه ها رفتم )     بعد یهو مامان و بابام تصمیم گرفتن منو پیشی کنن؛ چقدر هم خوشحال بودن واقعا اینقدر خوشحالی و ذوق برای چیه؟   منم که به خاطر اینکه خودم راه می رفتم خوشحال بودم  و کلی ذوق کرده بودم   همینطور که داشتم قدم می زدم یهو یه جایی رو دیدم که یه عالمه نور رنگی رنگی و کلی سر و صدا داشت، واو چه جاهایی وجود داره که من خبر ندارم: اونجا سوار قطار شدم &nbs...
17 فروردين 1393

دوست جدید

این دوست جدیدمه تازه پیداش کردم خیلیم دوستش دارم. باهاش درد دل می کنم براش اتفاقای مهم و هیجان انگیز زندگیم رو تعریف می کنم.خیلی با دقت نگاش می کنم می خوام کشفش کنم. بعضی وقتا هم دلم براش تنگ می شه گریه می کنم (آخه زبون مامان و بابام رو بلد نیستم بعضی چیزارو اینجوری بهشون می گم) بعد که گردنبندمو می بینم آروم و خوشحال می شم.     دو سه سال پیش این گردنبندو از آستارا خریده بودم. موقع خریدش اصلا فکر نمی کردم یه روز یه دختر خوشگل داشته باشم که اینقدر دوسش داشته باشه و باهاش اینقدر کیف کنه... ...
6 ارديبهشت 1392

عکسهای تولد آندیا خانم

  آخخخخخخخخخخخخخخ جون تولد منهههههههههه تولدم خیلی خوب بود خیلی خوش گذشت. کلی رقصیدم و با بادکنکا بازی کردم خیلیم دختر خوبی بودم:       تازه کیکمو خودم بریدم:       این کارت تشکر از مهمونام بود:       اینم آویز رو در با تزیینات :     اینم که ریسه تولدت مبارک:     راستی مامانم وقتی کیکو دید میخواست بره پدر آقای قناد در بیاره خوب حق داشت، آخه ببینید با اونی که سفارش داره بود چقدر فرق داشت احتمالا آقای قناد کور رنگه یا یه همچین چیزی آخه کیک من قرمز شده بود به جای صورتی، شایدم به نظر آقای قناد اینطوری قشنگتره. &nb...
13 بهمن 1392

بعضی از کارای بامزه من

  من عاشق النگوام از این نوعش( تو خونه همش دستم می کنمشون و راه می رم):     می خوام برم ساحل:( ببخشید آندیا خانم کدوم ساحل؟)     دالی:     تازه فهمیدم اینجوری خوابیدن چه حالی داره شمام امتحان کنید:       آخه یه نگاه به شلوار این عسل بکنید مگه میشه نخوردش؟ ...
13 بهمن 1392

صبح یه روز تعطیل

مامان: آدم یه روز تعطیل از خواب بیدار بشه و لبخند ناز و موهای پریشون یه فرشته پاک و معصوم رو ببینه دیگه از دنیا چیز دیگه ای هم می خواد     مامی این کارارو می کنی  بعدم انتظار داری من همینطور بدون عکس العمل بشینم و نگات کنم، آخه مگه میشه:::: ...
13 بهمن 1392