آندیا آندیا ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

کودکیهای من

اولین نوروز

آندیا کنار هفت سین نوروز، سال نو مبارک خوشگل خانم.       امروز بعد از ظهر خونه مامان جون یهو هوس کردم آواز بخونم همممممممممم... هههههههه... مامانی من ذوق موسیقیش پایین اومده بود متوجه نشد دارم آواز می خونم فکر کرد خسته شدم و می خوام گریه کنم ولی من یه جوری با لبخند نگاش کردم متوجه شد که نه بابا من خیلیم خوشحالم دارم ترانه می خونم. آخه اولین بارم بود داشتم آواز طولانی می خوندم قبلا آوازای کوتاه و کم می خوندم. مامانم می گه این یه ملودی زیباست اولین ملودی زیبای عشق من. مامانه دیگه...   ...
6 ارديبهشت 1392

چهار شنبه سوری

امروز چهار شنبه سوری بود یعنی شب آخرین سه شنبه سال که از زمان باستان مردم ایران آتش روشن می کردند و از روش می پریدن و با اینکار هم بدیها و مشکلاتشون رو فراموش می کردند و هم برای نوروز آماده می شدند. آتا و دوستاش هم  تو محوطه آپارتمان یه آتیش خوشگل روشن کرده بودن که هممون رفتیم و از روش پریدیم و خوندیم زردی من از تو سرخی تو از من، آنی هم تو بغل باباییش و هم تو بغل من از رو آتیش پرید. بعد هم رفتیم و شیربرنجی که مامان جون مثل هر سال این شب درست می کنه خوردیم.       ...
29 اسفند 1391

دومین ها

امروز دومین سالگرد ازدواج من و بابایی و تولد دو ماهگی آندیاست. خاله سیما و عمو پرویز، خاله آیلار و عمو امیر، خاله سحر و عمو دامون و دایی افشار مهمون ما بودن اما آنی خانم همش خواب بود. خیلی روز خوبی بود خیلی خوش گذشت.       ...
12 اسفند 1391

دختر باربی

آندیا خانوم موقع تولد 2600 گرم بود و قدشم 49 سانتی متر، یه دختر باربی و خوشگل؛هم اندازه عروسک کوچولوش. انگار عروسک رو از روی آندیا درست کردن.       ...
26 بهمن 1391

روزی که دنیا اومدی

آندیای نازنین روزی که دنیا اومدی یه روز خیلی قشنگ زمستونی بود، یه صبح زیبا و آروم که قرار بود با اومدن تو زیباتر بشه. همه دنیا منتظر ورود تو بود. ساعت 10:30 صبح  ماه انتظار شیرین تموم شد... چه لحظه ی نابی بود اون لحظه ای که تورو دیدم و دستت رو تو دستم گرفتم، تمام دنیا تو دست من بود و من پر از آرامش بودم.               اولین  لحظه ای که بابایی تورو دید هم یه لحظه ناب بود، از خوشحالی داشت پرواز می کرد همین طور دور خودش می چرخید و می خندید، قشنگترین و شادترین لحظه زندگیمون تا حالا همون لحظه بود. دنیا از داشتن تو غرق لذت بود و به خود می بالید.       آ...
24 بهمن 1391