باز هم من و بابایی
یه روز بابایی تصمیم گرفت منو بخوابونه، اما من نمی خواستم بخوابم . بابایی منو بغل کرد تا خوابم ببره... آخ جون باباییم چشماشو بسته الانه که خوابش ببره...هیسسسسس ...
نویسنده :
مامانی
23:10