سه و چهار ماهگی آندیا به روایت تصویر
من دبگه خیلی بزرگ شدم خیلی کارا یاد گرفتم. شیطون بلا شدم، دل مامان و بابام رو می برممم
آندیا و مامان و بابا در جزیره اسلامی:
قربونت برم که چشات اینطوری گرد کردی:
مروارید غلتون من:
کنار دریا، حمام سایه
پدر و دختر به کجا نگاه می کنید؟؟؟؟؟
گردش سه نفره نوروزی تو سراب. البته من که همش خواب بودم چیزی متوجه نشدم. چه با فیگور خوابیدم
عمو امیر من رو به این روز در آورده؛ چه کارایی که با من نمی کنه، البته چون دوسش دارم چیزی نمی گم ولی خوب بالاخره نوبت نی نی اونا هم می شه دیگه
اولین باری که شمع دیدم: وای اینا چقدر خوشگلن، اینجا تولد 30 سالگی مامانیه(هر شمع=10 سال)
من و هدبند و فیل و جوجو:
تازه یاد گرفتم با دهنم کف درست کنم. مامانم که می بینه غش می کنه..
مامان قربون اون پیچ خوردگی موهات و حبابای دهنت بره، همه چیزت خوشمزه ست.
من دیگه خیلی بزرگ شدم کاربرد دستامم یاد گرفتم دیگه همه چی رو می تونم بگیرم، همم رو هم می برم تو دهنم تا ببینم جنسش خوبه اصله چیه بالاخره...
می گن پوست میوه ها خیلی مفیده!!!!!!