پدیده ای به نام هبیج
قصه شیر و هویج!!!
یکی بود یکی نبود، دخترکی بود خودکفا که تو یک و نیم سالگی تصمیم گرفت دیگه پستونک نخوره. با اینکه وابستگی شدیدی هم نداشت مامان و باباش کلی ذوق کردن و کلی خوشحالی که بعله دخترک ما بزرگ شده عاقل شده... البته دخترک یه تصمیم دیگه هم گرفته بود: که دیگه شیشه شیر هم نخوره، جاییکه مامانی هست دیگه چه نیازی به شیشه شیر و پستونک؟!!! و این گونه مامانی بینوا تبدیل شد به پستونک و شیشه شیر. شبها 300 دفعه بیدار میشد و مامانی رو هم بیدار می کرد. مامان بیچاره که کلافه شده بود با همفکری مامان جون تصمیم گرفت که علاقه دخترک به شیر و شیشه شیر رو بر گردونه. اونا راههای زیادی رو امتحان کردن از لیوان نی دار گرفته تا طعم دار کردن شیر با گلاب و بید مشک و .... اما افاقه نکرد که نکرد. تا اینکه مامان جون به فکرش رسید که شیر رو با آب هویج قاطی کنه آخه دخترک آب هویج خیلی دوست داشت. از دوز پایین شیر با دوز بالای هویج شروع کردن و دخترک این معجون جدید رو خورد.
کم کم دوز آب هویج رو کم کردن و شیر رو اضافه. دخترک متوجه تغییر آب هویج شده بود ولی این طعم جدید رو دوست داشت و با کمال علاقه می خورد، در نهایت روزی رسید که فقط شیر رو به دخترک دادند و اونم همه رو خورد. پیروزی بزرگی حاصل شده بود. عشق دخترک به این نوشیدنی جدید با نام هویج و محتوی شیر آنقدر زیاد شد که بدون هیچ دردسر و با راحتی بسیار از شیر مادر هم گرفته شددر تاریخ 5 دی 93
حالا دخترک بزرگ شده 26 ماهه شده و میدونه اینی که تو شیشه ست شیره ولی با عشق تمام و با معصومیت فراوان می گه هبیج می خوام... و روزی نزدیک دو بطری هبیج می خوره.